1986

پگی سو در مراسم تجدید دیدار دبیرستان از هوش می رود و زمانی که به هوش می آید متوجه می شود زمان به عقب بازگشته است وقتی که هنوز دبیرستان را تمام نکرده بود…

خانواده "فریلینگ" صاحب خانه ای جدید می شوند اما به نظر می رسد دردسرهای آنها با نیروهای ماورا الطبیعه پایان نمی یابد...

هاوک آسیایی (جکی چان) و همراهش به جستجویی در اروپا فرستاده می شوند تا گنج اسرارآمیزی را که توسط یک سازمان سایه دار از راهبان نگهداری می شود، پیدا کنند...

پس از ربوده شدن یک هواپیما توسط تروریست ها، نیروهای دلتا برای حل بحران اعزام می شوند.

هنگامی که جیم و گریس در راه نیومکزیکو و شبی بارانی ، یک مسافر بین راهی به نام «جان رایدر» را سوار می کنند، پس از مدتی درمی یابند وی انسانی خطرناک هست و قصد آسیب رساندن به آنها را دارد…

باسیل، جونده شرلوک هلمز، در مورد ربوده شدن یک اسباب‌بازی‌ساز تحقیق می‌کند و ارتباط آن را با دشمن اصلی‌اش، پروفسور راتیگان، کشف می‌کند.

روزی الیزابت که در گالری سوهو کار می کند، به طور اتفاقی با مرد مرموزی به نام جان در یک خوار بار فروشی آشنا می شود. در ملاقات بعدی، جان پیشنهاد دوستی می دهد. الیزابت قبول می کند و از این پس جان کنتزل اوضاع را در دست می گیرد..

در هنگام مهاجرت به ایالات متحده، یک موش جوان روسی از خانواده خود جدا می شود و باید آنها را در حالی که تلاش می کند در یک کشور جدید زنده بماند، به محل زندگی خود منتقل کند.

یک کارآگاه خصوصی متخصص در کودکان گم شده، وظیفه یافتن کودک خاصی را بر عهده دارد که نیروهای تاریک می خواهند او را از بین ببرند.

یک دختر فقیر باید بین علاقه‌مندی‌های قرار گرفتن با معشوق دوران کودکی‌اش یا یک پلی‌بوی ثروتمند اما حساس یکی را انتخاب کند.

در چین باستان، ژی مینگ در معبد افسانه ای شائولین شمالی تمرین می کند تا انتقام مرگ پدرش را بگیرد...

یک زوج جوان برای تعمیر یک خانه ویران تلاش می کنند.

یک گانگستر سابق اصلاح طلب سعی می کند با برادر پلیس جدا شده اش آشتی کند، اما قطع رابطه با باند سابقش دشوار است.

یک گل‌فروش عجول با کمک یک گیاه غول‌پیکر انسان‌خوار که می‌خواهد به او غذا بدهند، شانس موفقیت و عاشقی خود را پیدا می‌کند.

یک خبرنگار آمریکایی برای ملاقات با یک شکارچی متخلف تمساح به مناطق بیرونی استرالیا می رود و او را به شهر نیویورک دعوت می کند.

یک دانش‌آموز محبوب دبیرستانی که مورد تحسین همسالانش قرار می‌گیرد، تصمیم می‌گیرد یک روز را از مدرسه مرخصی بگیرد، و برای آن نهایت تلاش خود را می‌کند و این باعث ناراحتی مدیرش می‌شود که هر کاری برای متوقف کردن او انجام می‌دهد.

پدر و نامادری دختر نوجوانی به نام «سارا» (کانلی)، او را در خانه گذاشته اند تا از برادر نوزادش «توبی» (فراود) مراقبت کند. گروهی جن با استفاده از این فرصت، «توبی» را می ربایند، و سر دسته شان، «جارت» (بویی)، به «سارا» می گوید که فقط سیزده ساعت فرصت دارد تا از هزار تویی که به شهر اجنه می رسد، بگذرد اگر موفق نشود، برادرش هم جن خواهد شد.

پرووانس، دهه ی 1930. «اوگولن سوبیران» (اوتوی) به کمک توطئه ای که با عمویش، «سزار» (مونتان) طرح کرده بود، در کسب و کار پرورش گل به موفقیت رسیده است. او دل باخته ی «مانون» (بئار)، دختر «ژان دو فلورت»، (مزرعه داری که طی این توطئه به خاک سیاه نشست و مرد) شده است.