1995

هنری، یک جنایتکار کوچک که به آلکاتراز فرستاده شده است، در حال تلاش برای فرار دستگیر می شود و به عنوان مجازات، در سلول انفرادی قرار می گیرد. او به جای اینکه حداکثر نوزده روز بماند، سال ها در سردی و تاریکی کامل تنها نگه داشته می شود تا یک دیوانه و یک قاتل ظاهر شود. این یک وکیل تازه کار است که ثابت می کند آلکاتراز مقصر است و هنری نباید اعدام شود.

قاتل حرفه ای رابرت راث می خواهد قبل از بازنشستگی چند قرارداد دیگر را انجام دهد اما میگل بین، هیتمن تازه وارد جاه طلب به کشتن اهداف رات ادامه می دهد.

برای رهایی خواهر ربوده شده اش، مکانیک ماشین های اسپرت، چان فو تو (جکی چان) باید یک مسابقه دهنده خیابانی فوق جنایتکار را شکست دهد.

هکرها متهم به ساخت ویروسی هستند که پنج نفتکش را واژگون می کند.

یک پیک داده، که به معنای واقعی کلمه یک بسته داده را در سر خود حمل می کند، باید قبل از اینکه بمیرد یا توسط یاکوزا کشته شود، آن را تحویل دهد.

لانسلوت عاشق گینویر می شود که قرار است با شاه آرتور ازدواج کند. در همین حال، یک جنگ سالار خشن تلاش می کند تا قدرت را از آرتور و شوالیه های میز گردش بگیرد.

یک روز از زندگی گروهی از نوجوانان که در حال سفر در شهر نیویورک با اسکیت، نوشیدن، سیگار کشیدن و گل زدایی باکره ها هستند.

چهار داستان در هم تنیده که در یک هتل محو شده در شب سال نو اتفاق می افتد.

بیب، خوکی که توسط سگ‌های گوسفند در یک مزرعه انگلیسی روستایی بزرگ شده است، با کمک کمی از کشاورز هوگت، گله‌داری گوسفند را یاد می‌گیرد.

آقای کالاهان سکته می کند و می میرد و کارخانه ی قطعات یدکی اتومبیل او به پسرش، تامی می رسد. اما تامی که جوان بی قیدی است، برای حفظ کسب و کار خانوادگی باید با توطئه های همسر جدید پدرش، بورلی و پسر او پل مقابله کند.

«بیلی مدیسون» (آدام سندلر) پسر ۲۷ ساله ی تنبل و بی عرضه «برایان مدیسون» است، مرد ثروتمندی که هتل های زیادی را می گرداند. بیلی قرار است کسب و کار پدرش را به ارث ببرد، اما قبل از آن باید ۱۲ پایه درسی را از ابتدایی مجددا بخواند و ثابت کند که می تواند راه پدرش را ادامه دهد...

زمانی که استعمارگران انگلیسی به ویرجینیا قرن هفدهم حمله می کنند، یک سرباز انگلیسی و دختر یک رئیس آلگونکوین با یکدیگر رابطه عاشقانه ای دارند.

آس ونتورا، کارآگاه حیوانات خانگی، برای جستجوی از ناپدید شدن یک خفاش سفید کمیاب، حیوان مقدس یک قبیله در آفریقا، باز می گردد.

جان مک‌کلین و صاحب فروشگاه هارلم توسط تروریست آلمانی سایمون در شهر نیویورک هدف قرار می‌گیرند، جایی که او قصد دارد از ساختمان فدرال رزرو غارت کند.

زمانی در آینده با آب شدن یخ های قطبی در اثر یک فاجعه ی زیست محیطی و اثرات گل خانه ای، همه ی خشکی ها به زیر آب رفته اند و زندگی نابود شده است. معدود بازماندگان خودشان را با زندگی آبی وفق داده اند و در ایستگاه هایی روی آب زندگی می کنند. از جمله ی آنان، «مارینر» (کاستنر) است که روی قایقی عجیب زندگی می کند و هنوز برخی آثار تمدن گذشته را با خود دارد...

«کریگ» و «اسموکی» دو دوست سیاه پوست هستند که در عصر جمعه در محله خودشان نشسته اند و مشغول دود کردن و نوشیدن هستند و به دنبال کاری برای انجام دادن هستند که...

«لوسی» (بولاک) که در بلیت فروشی قطار شهری کار می کند، در آرزوی ازدواج با «پیتر» (گالاگر)،یکی از مسافران است. روزی «پیتر» به داخل ریل های قطار می افتد و «لوسی» او را نجات می دهد. اما «پیتر» بر اثر شدت ضربه به حال اغما می رود. خیلی زود همه او را نامزد «پیتر» می پندارند و «لوسی» نیز ابتدا سعی می کند واقعیت را بگوید اما بعدتر از بازی در نقش نامزد «پیتر» لذت هم می برد...

داستان در مورد یک قاتل محکوم به اعدام ( شان پن ) و راهبه ای ( سوزان ساراندن ) است که با او رابطه دوستی برقرار می کند...